کشکول

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

کشکول

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

اولا یکصد سلام ای باب زوجم یا علی

ثانیا صد تسلیت گویم از این سوگ جلی


ثالثا صد حیف که، من نیستم در محضرت

می روم با طیر مصنوعی به سمت دخترت


رابعا یک خواهشی دارم از آن والا جناب

باشد امـّـیدم که گیرم من از او مثبت جواب


خواجه ها از کل عالم آمدند گرد این میان

پانزده ملیت اند از چار گوشه در جهان


مصر و عمان، هند و پاکستان، عمارات خلیج

انگلیس و آلمان و ایرلندی ها بسیج


سوئد و سوئیس و کانادا و امریکا فزون

تانزانیا و برونی، بوسنی هم اندرون


کل آن ها از جوانان و نهالان نو اند

نور صادق خیره شان فرموده و در پرتو اند


صبح فردا هم عزیمت گاهشان باشد ز طوس

روز پایانی توفیق است و کام و پایبوس


چون مشرف گشتی ای بابا به مشهد خسته ای

باز می خواهی کنی شالی که بر بر بسته ای 


لیک لطفی بر من و ما و به آنان دار، دوست

صحبتی با آن جنابان کن که اجرش نزد اوست


خوب؛ لختی با اب الثانی کلامی نیک شد

گوییا وقت وداعم با شما نزدیک شد


نیست باکی؛ چون وداعم را سلامی در پس است

بل وداع بی سلام اصلا متاعی نارس است


پس علیک یا علی از من سلامی و درود

باشدت یزدان حفیظ و حافظ، افزون زان که بود

  • سیدعلی